میزگرد بررسی قطع نامه 598؛ علایی: قطعنامه طوری تنظیم شده بود که در آن شرایط در گام اول به نفع عراق بود اما در گامهای بعدی منافع ایران را دربر داشت/ مختاری: به اینکه دیپلماسی میتواند راهی برای پایان دادن به جنگ باشد فکر نمیکردیم
تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۰۸۰۵۴۳
به گزارش جماران روزهای پایانی تیرماه یادآور پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران و آغاز دوران جدیدی از حیات جمهوری اسلامی ایران پس از یک دهه جنگ و ناآرامی است. این رویداد تاریخی که نقطه عطف مهمی در تاریخ کشورمان به شمار میرود بازتابهای متفاوتی یافته و با تفسیرهای بعضاً متناقضی مواجه شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قطعنامه 598 در چه شرایطی به تصویب رسید؟
دکتر حسین علایی: از زمانی که ایده قطعنامه 598 شکل گرفت تا زمانی که به تصویب رسید تقریباً نزدیک به یک سال به طول انجامید که البته مراحل شکلگیری آن با 7 ماه کار فشرده همراه بود و در تیر ماه سال1366 رسماً به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رسید. نحوه شکلگیری آن به این صورت بود که پس از پیروزیهای ایران در جبهههای جنگ و تصرف دهانه اروندرود در بهمن ماه سال 1364 و قطع ارتباط دریایی عراق، ریگان و گورباچف رؤسای جمهور امریکا و شوروی طی ملاقاتی در جزیره ایسلند (احتمالاً) پیرامون مسائل کلی و مهم آن روز جهان گفتوگو کردند. یکی از محورهای گفتوگوی آنان در ارتباط با وضعیت جنگ عراق با ایران بود. از دید آنان این جنگ به وضعیتی رسیده بود که در حال گسترش از مرزهای بین دو کشور و سرایت به منطقه خلیج فارس بود که معنای آن درگیرشدن موضوع انتقال انرژی از منطقه خلیج فارس با جنگ بود. براین اساس آنها به این نتیجه رسیدند که این جنگ «نه برنده داشته باشد و نه بازنده». پس از این جلسه بود که دولتمردان امریکا نیز این سیاست «نه برنده نه بازنده» را رسماً اعلام کردند. قبل از آن سیاست کشورهای بزرگ این بود که عراق در جنگ برنده و موفق شود. البته نه به معنای تداوم اشغال سرزمینی، بلکه از نظر سیاسی عراق برنده شود و ایران بازنده این جنگ باشد. اما بعد از اینکه ایران سرزمینهای خود را پس گرفت و جنگ با وجود سیاست کشورهای حامی عراق با برتری ایران در جبهههای نبرد پیش رفت، امریکاییها و برخی کشورها همچون عربستان و شوروی سابق به این نتیجه رسیدند که ظرفیت عراق برای برنده شدن در این جنگ کافی نیست، بهطوری که ارتش عراق حتی با حمایتهای خارجی هم قادر نیست پیروز میدان باشد ضمن آنکه احتمال پیروزی ایران نیز دور از انتظار نیست، لذا بنا را براین گذاشتند تا ایران در این جنگ پیروز نشود. پیروزی هم از دید آنان این بود که ایران شرایط جنگ را به گونهای رقم بزند که با تضعیف قدرت حاکم برعراق، رژیم بعث رو به ضعف گذاشته و فرو بپاشد و مردم عراق بتوانند حاکمیتی را روی کار آورند که از کنترل امریکا و کشورهایی که آن موقع ازعراق حمایت میکردند، همانندعربستان سعودی خارج شود. سران دو کشور امریکا و شوروی در شرایطی با یکدیگرملاقات کردند که عملیات فاو انجام گرفته و در نتیجه آن ارتباط عراق با آبهای آزاد خلیج فارس قطع شده بود. از اینرو آنان با این نگرانی که تداوم جنگ ممکن است به پیروزی ایران بینجامد به این تصمیم رسیدند و امریکا و شوروی با یکدیگر توافق کردند تا مانع پیروزی ایران در این جنگ شوند. بعد از آن آلمانها آمدند میداندار اقدامات شدند و پیشنویس قطعنامه 598 را تنظیم کردند و در نهایت آن را به تصویب شورای امنیت سازمان ملل رساندند.کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی وحتی دولت عراق نیز خواهان تصویب این قطعنامه بودند، چرا که مقطع تصویب قطعنامه زمانی بود که ایران از نظر نظامی در جبههها نسبت به عراق از وضعیت برتر برخوردار بود. در این شرایط با به بنبست رسیدن تلاشهایی همچون ماجرای مک فارلین و از طرفی توسعه جنگ نفتکشها و ایجاد ناامنی درمنطقه خلیج فارس، امریکا و شوروی برآن شدند تا در خلیج فارس حضورنظامی داشته باشند و از این طریق اعمال قدرت کنترلی نمایند. این تحولات همزمان بود با طراحی قطعنامهای که بتواند الزام آور باشد و با فشار قدرتهای بزرگ، طرفین جنگ را وادار کند که آن را بپذیرند. قرار بود اگر هر یک ازطرفین آن را نپذیرفت، بتوان تمام ظرفیتهای بینالمللی را علیه طرفی که قطعنامه را نپذیرفته است، بهکار گرفت و با افزایش فشار، تحریم تسلیحاتی را توسعه داد و کاری کرد که آن طرف ناچار از پذیرش و تن دادن به قطعنامه 598 شود. دست اندرکاران قطعنامه آن را به گونهای تدوین کردند که خواستههای طرفین تا حدی درآن دیده شود و در عین حال به نفع ایران نباشد. اگر به قطعنامههای قبل از 598 نگاهی بیندازیم درمی یابیم زمانی که عراق در خاک ایران بود و مناطقی از کشورمان را دراشغال داشت در آن قطعنامهها، بندی که متضمن بازگشت به مرزهای بینالمللی باشد و بر آن تصریح کند وجود نداشت و صرفاً بر آتش بس تأکید شده بود، ولی در قطعنامه598 از آنجایی که درزمان تصویب، ایران دست برتر را در جبهههای جنگ داشت و بهطور مشخص سرزمین فاو را که از نظر نظامی، سیاسی و حقوقی بسیارحائز اهمیت بود، در اختیار داشت، همزمان با آتش بس خواستار عقب نشینی به مرزها بود. به عبارتی قطعنامه 598 در زمان تصویب ناظر برتأمین منافع طرف عراقی بود لیکن بندهایی هم داشت که اصالتاً به نفع ما بود. از جمله بندهایی که به تشکیل کمیتهای برای تعیین متجاوز صراحت داشت که مورد نظر ایران بود، چرا که اگر کمیتهای برای این کار تشکیل میشد خواه ناخواه عراق را بهعنوان متجاوز معرفی میکرد. از ابتدا یکی از خواستههای ایران تشکیل چنین کمیتهای برای تشخیص متجاوزبود. اگر آغازگر جنگ تعیین و معرفی میشد بالطبع محکوم به پرداخت غرامت نیز میشد که این نیز یکی دیگر از خواستههای ایران بود و ایران به دنبال آن بود تا خسارتهای ناشی ازجنگ را دریافت کند. بنابراین قطعنامه به گونهای تنظیم شده بود که هم خواستههای ایران در آن لحاظ شده بود، هم خواستههای عراق، لیکن کلیات قطعنامه طوری تنظیم شده بود که در آن شرایط در گام اول به نفع عراق بود اما در گامهای بعدی اگر به اجرا درمیآمد منافع ایران را دربر داشت. بدین معنا که ایران میتوانست با تعیین آغازگر جنگ خسارتهای ناشی از جنگ را مطالبه کند و آن را از طریق حقوقی پیگیری نماید.
دکتر مجید مختاری: اصلیترین متغیر تأثیرگذار در روند شکلگیری قطعنامه 598 به نظر من تحولات پهنه جنگ ایران وعراق است. عراق در ابتدای جنگ بجز موفقیتهایی که روزهای اول به دست آورد و توانست به اشغال بخشهایی از خاک ایران بپردازد، موفقیت چندانی نداشت، چرا که بعد از پیشرویهای روزهای اول جنگ، ایران طی عملیاتهای متعدد، آزادسازی سرزمینهای اشغالی را آغاز کرد و توانست با تسلط برآنها عراق را در موضع ضعف قرار دهد. یک دورهای دوران رکود جنگ است اما بعد از مدتی تحولات پهنه جنگ به نفع ایران رقم میخورد. براین اساس و با توجه به این موضوع همواره عراق درخواست آتش بس و خاتمه جنگ را داشت. یکی دو ماه بعد از شروع جنگ موضع عراق موضع تمایل به اتمام جنگ بود. اما ایران که سرزمینهایش در اشغال قرار داشت چندان تمایلی به پایان جنگ نداشت و دلیل آن را نداشتن هیچ تضمینی برای رفع اشغال عنوان میکرد. بعد ازیک دوره رکود در سال 64 ما عملیات والفجر 8 را انجام دادیم و موفق شدیم فاو را تصرف کنیم. تصرف فاو بخودی خود بر روند تصمیمگیری کسانی که از بیرون به جنگ نگاه میکردند تأثیرگذار بود. یعنی قدرتهای بزرگ وقتی میدیدند این موفقیت بزرگ حاصل شده وممکن است که تکرار شود و تصمیمگیری در مورد جنگ و پایان آن از محدوده قدرتهای تصمیم ساز خارج شود به فکر افتادند که جنگ را تمام کنند. در زمستان سال 1365 شوروی آن زمان و امریکا در مورد چندین مسأله بینالمللی که یکی از آنها جنگ ایران وعراق بود به مذاکره نشستند و توافق کردند که جنگ ایران وعراق بدون اینکه یکی از طرفین پیروز شود به پایان برسد. اما آن چیزی که در اردوی ایران اتفاق میافتاد عبارت بود ازتلاش برای کسب پیروزی از طریق عملیاتهای سرنوشت ساز یعنی نگاهی آرمانگرایانه که در داخل کشور طرفداران زیادی داشت. حتی فرماندهان سپاه نیز حاضر نبودند به راه حل دیگری بجز راه حل نظامی فکر کنند.از یک مقطعی عنصر جدیدی وارد جنگ شد که میتوان از آن با عنوان عنصر واقعگرایی در جنگ نام برد که پرچمدارآن مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی بود.این مقطع از 62 و از عملیات خیبر که ایشان بهعنوان فرمانده جنگ منصوب شدند جلوه گر شد. ایشان همان زمان ایدهای را مطرح کرد مبنی بر اینکه ما باید یک جای مناسبی ازخاک عراق را بگیریم بعد مثل عراق برویم موضع صلح وپایان جنگ بگیریم. گرچه این اتفاق درعملیات خیبر و بدر پیش نیامد اما ایشان همواره براین مسأله تأکید داشت. وقتی والفجر 8 انجام شد و پیروزی فاو به دست آمد، این تصورپیش آمد که این ایده قابلیت اجرا یافت.اما عراق حاضر به دادن امتیازی نشد. حتی بعد از پیروزی والفجر 8 دولتهای بزرگ و کشورهای منطقه از ابتکارعمل رزمندگان ایرانی متعجب شده و در صدد برآمدند تا با محوریت انگلستان روند مذاکرات صلح را به نتیجه برسانند. در این شرایط ما براساس تعریف و برخوردی که از سازمان ملل و شورای امنیت داشیم، شورای امنیت را تحریم کرده بودیم.نماینده ایران در جلسات شورای امنیت شرکت نمیکرد به همین دلیل قطعنامه 598 بدون حضور ما بحث و تصمیمگیری شد. بنابراین وقتی بحث قطعنامه درشورای امنیت سازمان ملل مطرح بود ما نمایندهای برای طرح دیدگاه هایمان نداشتیم. لکن در مراحل پیشرفت تدوین قطعنامه عملیات کربلای 5 انجام گرفت و بازتابهای این عملیات قدرتهای بزرگ جهانی را متقاعد کرد که بخشی از خواستههای ایران را در قطعنامه لحاظ کنند. از این رو قطعنامه 598 استثناییترین قطعنامه دوران جنگ بود وتنها قطعنامهای بود که بعضی از خواستههای ایران ولوبه صورت کمرنگ دیده شد. البته نسبت به قطعنامههای قبلی بسیار خوب بود. با به اجرا درآمدن کربلای 5 کشورهای بزرگ مصمم شدند که کار جنگ را تمام کنند و الزاماتی را برای طرفین درگیر درجنگ در قطعنامه در نظر گرفتند. این الزامات بیشتر از طرف عراقی، ایران را تحت فشار قرار میداد.یکی از عوامل تأثیرگذار براین شرایط، بینالمللی کردن جنگ از سوی عراق بود. عراق بلافاصله بعد از هر عملیات پایانههای نفتی ما را میزد در نتیجه صدور نفت ایران را با مشکل مواجه میکرد. بالطبع ما هم به تلافی کشتیهای نفتی سایر کشورها را که از عراق حمایت میکردند میزدیم بدین ترتیب جنگ شکل بینالمللی به خود گرفته و به کشورهای مداخله گر ایجاد فرصت میکرد و به راهکارهایی همچون تدوین قطعنامه 598 مشروعیت میبخشید؛ اما در این میان همانطور که اشاره کردم برای تحقق صلح به بخشی از خواستههای ما هم توجه نشان دادند.
دیپلماسی معمولاً هم عرض عملیاتهای نظامی در زمان جنگ فعال است و هرکجا لازم باشد نقش آفرینی میکند ولی در جنگ هشت ساله بیشتر تمرکز بر نیروهای نظامی و تعیین سرنوشت جنگ از طریق عملیات هاست. دلیل این رویکرد چیست؟ درصورتی که چهرههای شاخصی همچون آقای هاشمی را در آن مقطع داشتیم که به طور مستقیم درگیر جنگ بودند ومی توانستند تأثیرگذاری خوبی داشته باشند ولی متأسفانه ما شاهد دیپلماسی فعالی نیستیم، دلیل آن چیست؟
مختاری: در جنگ، ما نگاهی آرمان گرایانه نسبت به جنگ داشتیم و پایان جنگ را حداقل رفتن صدام و حزب بعث قلمداد میکردیم. این نگاه نگاهی بود که پایان جنگ را از طریق رفتار نظامی مورد تأکید قرار میداد، برای همین ما درحوزه دیپلماسی و بهرهبرداری از فضاهای آن خیلی فعال نبودیم. البته اصلیترین عامل پیدایش این نگاه نظام بینالملل بود. نظام بینالملل برمبنای عدالت استوار نیست. لذا ماهم مناسبات حاکم بر روابط بینالملل را قبول نداشتیم. ما در اوج جنگ ایران و عراق و اوج حمایتهای غرب از صدام با شوروی که تا حدودی از ما حمایت میکرد و کشورهای مورد حمایت شوروی مثل سوریه و لیبی با ما همکاری میکردند روابط خوبی نداشتیم و در این دوران اعضای حزب توده را دستگیر کردیم و روابطمان را با شوروی به هم زدیم یعنی نگاه ما یک نگاه واقع گرایانه نسبت به دیپلماسی بینالمللی نبود، بلکه نگاهمان آرمانگرایانه بود. برای همین نهادهای سازمان ملل را قبول نداشتیم. نهادهای بینالمللی را قبول نداشتیم. اگرچه آنها میآمدند ومذاکره میکردیم، اما وزن اصلی تصمیمگیری ما متکی به جبهههای جنگ بود وبه دنبال پایان دادن به جنگ از طریق راه حل نظامی بودیم. من خاطرم هست در یک دورانی که جنگ به رکود کشیده شد یعنی فاصله بین عملیات رمضان و والفجر 8 هرگاه هیأتهای بینالمللی برای مذاکرات میآمدند، ما شرایط خودمان را به آنان میگفتیم اما هیچ امیدواری نداشتیم که این مسیرها به پایان جنگ منتهی شود. اساساً به اینکه دیپلماسی میتواند راهی برای پایان دادن به جنگ باشد فکر نمیکردیم و به نظرمن دلیل آن هم نگاه آرمان گرایانه به جنگ و نظام بینالملل بود.
سردار علایی: هر جنگی که شروع میشود حتماً کسانی که جنگ را اداره میکنند از هر دو طرف به فکر پایان جنگ هستند. یعنی تداوم جنگ نمیتواند به خودی خود مطلوب باشد، بنابراین برای پایان دادن به جنگ باید چارهای اندیشید. در ابتدای جنگ تصور ایران این بود که اگر ارتش عراق را از خاکمان بیرون برانیم جنگ پایان خواهد یافت. همه تلاش امام خمینی(ره) هم این بود که متجاوز را از خاک ایران بیرون کنیم و ایشان جنگ را با بیرون راندن ارتش عراق از خاک ایران پایان یافته تلقی میکردند. نشانه اینکه ایران در جنگ پیروز شده نیز دفع تجاوز دشمن و حفظ تمامیت ارضی ایران است. اگر دقت کنید تقریباً ما تا پایان عملیات بیت المقدس تمام حرفی که میزدیم این بود که ارتش عراق را از خاک ایران بیرون کنیم تا جنگ خاتمه پیدا کند.حتی قبل از عملیات فتح المبین مصاحبهای یا متن صحبتی هست از آقای محسن رضایی که در فصلنامه نگین چاپ شده است. قبل از عملیات فتح المبین ایشان از امام میپرسند که در عملیات آینده اگر ما از مرز عبور کنیم نظرتان چیست؟ که امام میگویند؛ نه! از مرز برای چه عبور کنیم؟!ما فقط میخواهیم ارتش عراق را از سرزمینمان بیرون کنیم. البته تعبیرات از من است اما مفهوم سخن همین است. بنابراین تا آن زمان برنامه ایران برای خاتمه دادن به جنگ این بود که تمامیت ارضی ایران حفظ شود، ارتش متجاوز عراق از خاک ایران بیرون رانده شود و تغییری در معاهده 1975 صورت نگیرد و جنگ با این وصف خاتمه پیدا کند. اما پس از اینکه خرمشهر فتح شد و عراق همان حرفهایی را برای خاتمه جنگ زد که روزهای اول جنگ میزد، یعنی هیچ علائمی مبنی بر اینکه معاهده 1975 را که پاره کرده بود، پذیرفته باشد از خودش نشان نداد تا جنگ بتواند خاتمه پیدا کند. از طرف دیگر ایران هم تصورمی کرد در دور پیروزی افتاده و قدرت این را دارد که عراق را وادار به تسلیم برای پذیرش معاهده 1975 و اخذ خسارات جنگ کند. بنابراین وضعیت عوض شد. ما در آنجا برای خاتمه دادن به جنگ اهداف بلند تری را تعیین کردیم و آن اهداف بلندتر جنگ تا رفع فتنه بود که مفهوم رفع فتنه هم شاید این بود که ما به گونهای از این جنگ بیرون بیاییم که عراق یا هر کشور دیگری به فکر حمله به ایران نیفتد. اما یک مسأله مهم این است که دستگاه دیپلماسی ما در جنگ به صورت حوزهای که ابتکار عمل بینالمللی را در دست داشته باشد عمل نکرد البته فعال بود، با مسئولان کشورها ملاقات میکردند، جلسه میگذاشتند، مواضع را بیان میکردند، اما ساختار و دستگاه دیپلماسی ایران، هیچ گاه پرچم صلح را به دست نگرفت تا با آن پرچم صلح به موازات عملیات نظامی بتواند کار خودش را انجام بدهد و راهگشای ختم جنگ باشد. دستگاه دیپلماسی در همه جنگها باید پرچم صلح را به دست بگیرد. نیروهای مسلح باید عملیات میدانی را انجام دهند و شعارهای حماسی بدهند. دستگاه دیپلماسی باید پرچم صلح را به دست بگیرد و سایر دولتها را به خود نزدیک کند ولی دستگاه دیپلماسی ما مثل نیروهای مسلح شعارهای خوب میداد که کفایت نمیکرد. در نیروهای مسلح همیشه باید از موضع قدرت شعار داده شود تا رزمندگان برانگیخته شوند. موضع و برنامه همه نیروهای مسلح در همه کشورها و در همه جنگها، انهدام دشمن و پیروزی قاطع نظامی در میدان نبرد است. بنابراین اگر در صحنههای جنگ، رزمندگان و فرماندهان حرف از پیروزی نظامی میزنند، اقدامی درست و منطقی است و آنها باید دائم این حرف را بزنند، اگر نیروهای مسلح حرف از انهدام دشمن میزنند این حرف منطقی است ولی دستگاههای دیپلماسی جدا از وضعیتی که در جبهههای جنگ در جریان است باید همیشه طرحی از نظر سیاسی برای خاتمه دادن به جنگ با توجه به ساختارهای حاکم بر جهان و روابط بینالمللی داشته باشند. این به مفهوم آن نیست که ما نظام بینالملل را قبول داشته باشیم یا ساختارهای ظالمانه حاکم بر نظام بینالملل را بپذیریم، ولی ما باید بدانیم در جهانی زندگی میکنیم که ساختار قدرت در آن به گونهای آرایش یافته که این ساختار قدرت به نفع ما نیست، اما ما باید درون این ساختار، منافع خودمان را به حداکثر برسانیم. بر همین اساس من معتقدم که دستگاه سیاست خارجی ایران موفق نشد چنین جایگاهی را در دوران جنگ عراق علیه ایران برای خودش تعریف کند، به این صورت که بگوید من یک وظیفهای دارم و آن اینکه در معادلات بینالمللی روشها و چارچوبهایی را برای خاتمه دادن به جنگ پیدا کنم و آن را جلو ببرم و پرچم صلح را برای پیروزی جهت حفظ منافع ملی کشور به دست گیرم.
مختاری: تصوری که آن موقع حاکم بود این بود که هر نوع فعالیت دیپلماتیک به معنی تضعیف جبهههاست. چون اینها میروند راجع به صلح حرف میزنند، حال آنکه باید در جبهه جنگ حرف از پیروزی زد. این تصور در دستگاه سیاست خارجی هم بود. یعنی میگفتند اگر ما برویم به دنبال صلح ممکن است روحیه رزمندهها خراب شود، در میان رزمندهها هم این تصور به وجود آمده بود که اگر ارتباطی گرفته شود و دنبال طرحی بروند این به معنی آن است که میخواهند کاری انجام دهند که متفاوت با آن چیزی است که در جبهههای جنگ هست؛ به نظرم این برداشت درستی در آن زمان نبود اما با این احوال من فکر میکنم در دستگاه سیاست خارجی در همه شرایط باید حرفهای عمل میشد، حرفهای عمل کردن به این معنا بود که باید وظایف خودش را انجام میداد، آنها نباید منتظر این میبودند که در صحنه جنگ چه اتفاقاتی میافتد، باید از اتفاقات صحنه جنگ بهرهبرداری میکردند، نه اینکه خودشان هم تحت تأثیر شعارهایی که در صحنه جنگ داده میشود قرار بگیرند. من فکر میکنم دستگاه سیاست خارجی تصورش این بود؛ حال که ما نظام حاکم بینالملل را قبول نداریم، ساختارهای موجود مثل شورای امنیت سازمان ملل را ظالمانه میدانیم، بنابراین نیازی نیست اقدامی در این حوزه انجام دهیم شاید چنین تصوری بوده، خوب است آقایانی که هستند یک مقداری در این حوزه صحبت کنند تا روشن شود، ولی برداشت ما این است که از ظرفیت حرفهای به اندازه کافی برای بهدست گرفتن ابتکار عمل برای نیل به خاتمه جنگ استفاده نشده است. البته اگرهم استفاده میکردند معلوم نبود حاصل غیر از این چیزی باشد که اتفاق افتاده است. اما چنین اقداماتی را از آنها ندیدم و ملاحظه نکردیم.
آن ایام بعضاً گفته می شد که اگر ما به صلح تن بدهیم یک کلاه گشاد امریکایی سرمان رفته است .شایداین مسأله دامن می زد به اینکه ما از دیپلماسی کمتر بهره بگیریم.
علایی: اصولاً یک اشکالی که خیلی زمانها در ایران وجود داشته این است که ما خیلی از مسائل را صفر و صدی و سیاه و سفید میبینیم، آن ایام هم فکر میکردیم حرف از اقدامات دیپلماتیک زدن برای نیل به ترک مخاصمه به معنای تسلیم است و برعکس آن حرف از «جنگ جنگ تا پیروزی» به مفهوم این است که نیاز به کار دیپلماسی وجود ندارد. الان هم در پرونده وموضوع هستهای شما اگر نگاه کنید میبینید هردو طیف نگاه افراطی دارند. یک طرف این کار را از اساس غلط میبیند، طرف دیگرغیر از این، راه حلی نمیبیند! در حالی که اینها همه، ابزار و امکانات است و همه باید باهم جلو برویم. فکر کنم از دوران جنگ چنین اشکالی وجود داشته است.
به همین خاطر میبینیم دستگاه سیاست خارجی ما خیلی بیانیه داد، مواضع اعلام کرد، حرف زد، حتی ملاقاتهای سیاسی کرد ولی طرحی در هیچ مقطعی از جنگ برای خاتمه دادن به جنگ در ساختار حاکم بر جهان آن موقع ارائه نداد.
این ضعف به کدام ساختار بر میگردد؟
مختاری: برای خاتمه دادن به جنگ یا باید برتری مطلق پیدا کنیم و دشمن تسلیم شود، یا دشمن برتری مطلق پیدا کند وما تسلیم شویم. یک راه حل میانهای هم هست و آن صلح است. توافق صلح الزاماً یک قرارداد عادلانه نیست. صلح یک تو
منبع: جماران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا
منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۰۸۰۵۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تسلیت حسین علایی در پی درگذشت همسر شهید آیت الله مصطفی خمینی
به گزارش جماران؛ متن پیام حسین علایی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر ارجمند حضرت آیت الله جناب حاج حسن آقا خمینی دامت برکاته
انا لله و انا الیه راجعون
با تأسف فراوان، ضایعه درگذشت همسر مکرمه شهید آیت الله سید مصطفی خمینی را به جنابعالی و جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج حسین آقا خمینی تسلیت عرض می کنم و مراتب همدلی و همدردی خود را ابراز می دارم.
از خداوند متعال برای ایشان رحمت واسعه و برای جنابعالی، عموزاده گرامی، خانواده محترم و خاندان معزی، صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نمایم.
حسین علایی
جمعه هفتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳